پیامبری به شهری رفت تا اهالی آن جا را به سوی خدا دعوت کند .. ابتدا مردم از شنیدن گفته هایش به هیجان آمدند .
اما کم کم دریافتند که زندگی به روشی که پیامبر می گوید دشوار است ...
برای همین از پیامبر فاصله گرفتند و پس از مدتی هیچ کس در کنار پیامبر نماند !
مسافری دید که پیامبر تنها ایستاده و از بدی ها نهی می کند و موعظه می خواند .
پرسید : چه کسی را به تقوا تشویق می کنی و از بدی ها نهی می کنی؟ کسی اینجا نیست که به حرف تو گوش دهد ..
پیامبر گفت : اول امیدوار بودم مردم را عوض کنم .. اگر امروز هنوز موعظه می کنم به خاطر این است که ..
نگذارم مردم مرا عوض کنند !
***
**
*
84729 بازدید
19 بازدید امروز
6 بازدید دیروز
71 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian