بی دل
بعد از تو
دلم را گرفتم به دستم... راه افتادم به سمت خیابانها .. !
هر كسی را دیدم تعارفی زدم / او هم تكه ای برداشت
...
..
داشتم بر می گشتم خانه .. فقط یك تكه كوچك باقی مانده بود
داشتم فكر می كردم آن را هم برای خودم بردارم.. برای روز مبادا .. برای بعدهــا
جلوی درب گربه ای نشسته بود / ملـــتمسانه نگاه می كرد
با خودم گفتم : این تكه هم روزی اوست .. آن تكه ی باقی مانده را هم به او دادم.
دیگر هیچی برای خودم نماند .. برای روز مبادایم.. برای بعدهایم...
برای همین است كه دیگر : دل - تنگ نمی شوم
دل - واپس نمی شوم
دل - نمـــی بندم
...
.. دل - خور نمی شوم!
فقط ...
یکشنبه 2 بهمن 1390 - 5:56:46 PM